رقص روی گدازه ها
جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ق.ظ
#از_میان_نامه های_عاشقانه
خیلی طول کشید. اما یک روز به خودم راستش را گفتم. رفتم جلوی آینه، در چشمهای خودم ذل زدم و گفتم:«گول نزن خودت را. این ماجرا دقیقا همانی است که فکر میکنی نیست.» از آن به بعد دویدم تا برسم به تو. تو دیدی؟ دیدی. آن چشمانی که از من دلبری کرد، دید خوبی داشتند. من به تو رسیدم. اما نگاهت. امان از چشمانت در لحظه رسیدن. چه داشت که پاهایم را میخ زمین نکرد؟ ماندم اما. در حالی که انگار تو وسط فرشین های از گدازه ایستاده بودی و من مدام روی گدازه ها میرقصیدم.
ببخشید. پاهایم دیگر جایی برای سوخت و تاول زدن ندارد. باید بروم. چشمانت هنوز هم مرا پاگیر نمیکند.
- ۹۸/۰۹/۲۹
- ۳۰۰ نمایش