شما را نمیدانم اما من حسابی عاشق سریالهای معمایی- جنایی هستم. همه آنها هم یک شیوه روایت دارند. هر قسمت باید معمایی حل شود و یک معمای بزرگ در بستر تمام قسمتها وجود دارد که نقش نخ تسبیح یا چفت و بست کلی قصه را بازی میکند. به نظر میرسد ساختن چنین سریالهایی بسیار ساده باشد. کافی است یک زوج (معمولا غیر همجنس) به علاوه تعدادی قتل و جنایت، به علاوه معما به علاوه قصههای فرعی شخصی و خانوادگی هر یک از شخصیتهای قصه، داشته باشیم. دیگر همه چیز برای نوشتن فیلمنامه آماده است؟ نه. واقعا اینطور نیست. اتفاقا چون ساختار و خط روایتی تکراری است و تعداد زیادی سریال به این شیوه ساخته شدهاند، کار سختتر است. چرا که مخاطبانی که به سراغ سریالی با این مضمون و ژانر میآیند، آثار قبلی را هم دیدهاند و حالا توقع کار جدیدی از تیم سازنده دارند. پس اینجا چیزی که مهم میشود شیوه قصهگویی فیلم است.
سریال Mentalist (روانکاو) هم یکی از سریالهایی است که در همین ژانر و با همین ساختار و خط روایت تکراری ساخته شده و از سال 2008 تا 2015 میلادی از شبکه CBS آمریکا پخش شده است. اما این سریال چقدر در دل مخاطبان خود جا کرد؟ بگذارید اول کمی در مورد داستان بگویم.
قصه در مورد مردی است به اسم «پاتریک جین». او بسیار باهوش است و توانایی ذهنی بالایی برای شناخت افراد، فهمیدن زبان بدن آنها و دانستن چیزهایی که آنها خود نمیگویند، دارد. از این تواناییاش برای پول درآوردن استفاده میکند. چه میکند؟ خود را به عنوان یک واسطه با ارواح معرفی کرده و اینطور با از دیگران پول میگیرد. و بله، بر خلاف تصور ما حتی در آمریکا هم مثل خیلی از جوامع کوچک آدمها هنوز به ارتباط با ارواح اعتقاد دارند. پاتریک یک شارلاتانی است که از این نیاز و اعتقاد دیگران استفاده میکند. تا جایی که کارش به تلویزیون شرکت در یک برنامه یه عنوان واسطه با ارواح میکشد و آنجاست که خودش را بدبخت میکند. از آنجایی که زیادی به خودش مغرور شده است، به دوربین زل میزند و Red John (جان قرمزی) را به باد تمسخر میگیرد. جان قرمزی ضد قهرمان قصه است. قاتلی سریالی که به طرز وحشتناکی آدم میکشد و پلیس در دستگیری آن ناتوان بوده است. پاتریک او را مسخره میکند و شب که به خانه میرود میبیند جان قرمزی دختر و زنش را کشته است. او به همین دلیل کل زندگی گذشتهاش را دور میریزد. مرد شریفی شده، به گروه پلیسی میپیوندد که روی پرونده جان قرمزی کار میکنند و شروع به کار کردن با آنها به عنوان مشاور میکند. پاتریک برای آن گروه شبیه فرشته است. چون معماهای بغرنج قتل را حل میکند. اما همه این کارها را فقط به خاطر خودش انجام میدهد. تا جان قرمزی را پیدا کرده و او را بکشد. که در نهایت میکشد.
سریال را دوست دارم چون طی چند فصل و چندین قسمت تو با شخصیتها، زندگیشان، روابطشان و تغییراتشان خو میگیری. با قصههایشان زندگی میکنی. بازیگران روانکاو همگی در کار خود خوب بودند. محشرشان «سیمون بیکر» بازیگر نقش پاتریک جین بود که برای همین نقش هم نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد در گلدن گلوب شده است. گاهی هنگام تماشای سریال باید چند دقیقهای فیلم را به عقب برگردانید تا بتوانید با دیدن تنها یک نوع نگاه یا یک لبخند پاتریک، معما را حل کنید.
جان قرمزی در اواسط فصل شش به طرزی که کمتر از حد انتظار بیننده است، کشف شده و کشته میشود. بینندهای که پنج فصل و نیم دل دل میکرد که بهتر است پاتریک دست به قتل بزند یا نه؟ بلاخره شاهد انتقام گرفتن اون میشود که از نظر خودش مشروع است. و بعد او زندگی خود را از سر میگیرد. بقیه فصل شش و فصل هفت بیشتر به رابطه پاتریک و «تریسا لیزبون» (مامور ویژه و رئیس پاتریک و دوستش در تمام این فصول) و ازدواج آنها میگذرد.
اما چه چیزی همه این فصلها را تا این اندازه جذاب میکند، شیوه روایت داستانگوست. قصه در اغلب موارد غافلگیرکننده است. ببننده علاوه بر سرگرم شدن، به فکر هم فرو میرود. هر قسمت ما قصه آدمهایی را میبینیم که شاید اصلا فکر نمیکنیم بتوانند کسی را بکشند یا از بس که بیرحمند تبدیل به هیولا شدهاند. قصه پلیسهای کثیف. قصه بچهآزارها. قصه دانشمندانی که برای کسب موفقیت آدم میکشند. قصه کسی که دیگری را به خاطر بلیت بختآزمایی میکشد. قصههای بسیاری از قتل به خاطر پول و عشق. و مخاطب مدام با خودش فکر میکند: «عجب موجود عجیبی است آدمیزاد! هیچ کاری نیست که از آدم بعید نیست!»
اگر قصههای معمایی و جنایی دوست دارید، اگر از دیدن جنازه در انواع حالتها که بسیاری از آنها حال بهم زن هستند، نمیترسید، اگر دوست دارید تصویر واقعیتری از جامعه آمریکا ببینید، روانکاو گزینه خوبی است. هر چند داستان در برخی قسمتها و در فصل شش و هفت افت میکند. طوری که از 17 میلیون و خردهای بیننده فصل اول یه یازده میلیون و خردهای بیننده در فصل هفتم میرسد. اما بازهم دیدنی است. و به نظرم پاتریک جین دوستداشتنیترین و قابل تنفر و ترحمترین شخصیت قصه است.